آرشیو دیدگاه شعرا
-
0
شعر کاروان اسیران – طشت طلا و چوب و لب و آیه و شراب
طشت طلا و چوب و لب و آیه و شرابخاکستر و غبار ره و خون و آفتاب در حیرتم که از چه نرفتی زمین فروای وای من چگونه نشد آسمان […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – ای که گرفته صبر من این نام و اسمت
ای که گرفته صبر من این نام و اسمتبرده تمام هوش من کرب و بلایت افتاده ای در کربلا ای جان زینبباشد فدای راه تو این جان زینب از ظلم […] -
0
اشعار ولادت حضرت زینب (س) – از وقتی که هستم آشنات زینباز وقتی که هستم آشنات زینب
از وقتی که هستم آشنات زینبشده دل من غبار رات زینب به عشق حسین و کربلاش زینبزندگیمو میریزم بپات زینب چند وقتـی می شه که دلم هوائـیه ، هوائی یه […] -
0
اشعار ولادت حضرت زینب (س) – باز آسمـونا چشـای پر ستاره دارنباز آسمـونا چشـای پر ستاره دارن
باز آسمـونا چشـای پر ستاره دارناز عرش خدا فرشته ها خبر میارن پرواز می کنن میان همه سمت مدینهتا سر رو پای خورشید کربلا بذارن از تو می گیریم ، […] -
0
شعر کاروان اسیران – ارباَ اربا بدنت، قلب مرا از جا کند (محمد مهدی عبدللهی)
ارباَ اربا بدنت،قلب مرا از جا کندزخمِ صد پاره تنت، قلب مرا از جا کند با شتاب آمدم از تل سوی مقتل ،ای وایخنجری در دهنت، قلب مرا از جا […] -
0
اشعار ولادت حضرت زینب (س) – ای زینب! ای که بی تو حقیقت زبان نداشتای زینب! ای که بی تو حقیقت زبان نداشت
ای زینب! ای که بی تو حقیقت زبان نداشتخون آبرو، محبّت و ایثار، جان نداشت بی تو حیا به خاک زمین دفن گشته بودبی تو شرف ستاره به هفت آسمان […] -
0
اشعار ولادت حضرت زینب (س) – شادم و دلم رو می کشونم شادم و دلم رو می کشونم
شادم و دلم رو می کشونمتا که پیش چشماش بنشونم همه عاشق شدن امشب که شب خواهر عشقهدوبـاره دسـت نـیـازم سـوی بـانـوی دمـشقه دوباره مست حرم و اسیـر دسـت کرم […] -
0
شعر کاروان اسیران – عقده ی مرد عرب از عمق خالی می شود
-
0
اشعار ولادت حضرت زینب (س) – ماه، ماه جمادیالاولی استماه، ماه جمادیالاولی است
ماه، ماه جمادیالاولی استماه میلاد زینب کبراست اهلبیت نبی همه شادندشادتر قلب حیدر و زهراست دختری زاده حضرت زهراکه سراپای، سیدالشهداست صلوات خدا بر این دخترکه جمال خدا در او […] -
0
شعر ویژه کاروان اسیران کربلا – سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانیعروجت را گواهی می دهد این سیر عرفانی طلوعی چون تو چشم صبح را روشن نکرد اینجااگرچه روی نی همچون غروبی سرخ می […]